ميلاد سعادت بخش

نويسنده:عبدالله صالحي
منبع:چهل داستان و چهل حديث از امام زمان(ع)
مورّخين و محدّثين بسياري در كتاب هاي خود آورده اند:
حكيمه دختر امام محمّد جواد و عمّه امام حسن عسكري عليهماالسلام حكايت كند: روزي منزل حضرت ابومحمّد، امام حسن عسكري عليه السلام بودم ، چون خورشيد غروب كرد، از جاي برخاستم تا به منزل خودمان بروم . امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: اي عمّه ! امشب را در منزل ما باش ، در اين شب نوزادي كريم و عزيز به دنيا مي آيد، نوزادي كه خداوند زمين را به وسيله او حيات مي بخشد، او حجّت خداوند متعال خواهد بود. چون نگاهي به مادرش نرجس كردم ، آثار حمل در او نديدم ؛ وقتي موضوع را براي امام حسن عسكري عليه السلام اظهار داشتم ، حضرت فرمود: نزديك طلوع فجر وعده الهي ، عملي خواهد شد و سپس افزود: داستان حمل و زايمان او همانند حضرت موسي عليه السلام مخفي و ناگهاني است . آن روز را روزه بودم ، بعد از نماز مغرب و عشاء در منزل حضرت افطار كردم و در رختخواب دراز كشيدم ، نيمه شب براي نماز شب برخاستم ، نرجس ‍ نيز بلند شد و نماز شب خواند، حضرت مرا صدا كرد و فرمود: اي عمّه ! مشيّت الهي نزديك است . بعد از آن مشغول قرائت قرآن گشتم ، ناگهان نرجس ناله اي كرد، سريع نزد او رفتم ، و ملاّفه اي روانداز روي آن مخدّره انداختم و پس از ساعتي كوتاه صدائي شنيدم ، همين كه ملاّفه را كنار زدم ، چشمم افتاد به نوزادي كه در حال سجده بود. او را در بغل گرفتم ، بسيار تميز و خوشبو بود، در همين بين امام حسن عسكري عليه السلام فرمود: اي عمّه ! فرزندم را بياور. هنگامي كه نوزاد خود را در برگرفت ، اظهار داشت : اي عزيزم ! سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و با زبان فصيح گفت : ، سپس نام يازده امام را يكي پس ‍ از ديگري بر زبان آورد و بر آن ها صلوات و تحيّت فرستاد. چون صبح شد خدمت امام حسن عسگري عليه السلام آمدم تا نوزاد را بار ديگر بنگرم ولي او را نيافتم ، گفتم : اي مولاي من ! نوزاد عزيز كجاست ؟ فرمود: همان طور كه حضرت موسي عليه السلام به وديعه رفت ، نوزاد ما هم به وديعه رفته است . و چون روز هفتم شد و بر آن حضرت وارد شدم ، فرمود: اي عمّه ! نوزادم را بياور، وقتي به اتاق دروني رفتم ، نوزاد را مشاهده كردم و او را در بغل گرفته و بوسيدم . همين كه او را نزد پدر بزرگوارش آوردم ، همانند روز اوّلي كه به دنيا آمده بود، شهادتين را گفت ، پس از آن امام عسكري عليه السلام زبان مبارك خود را در دهان نوزاد عزيز قرار داد و نوزاد، زبان پدر را همانند شير و عسل مي مكيد. پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: عزيزم ! سخن بگو.
نوزاد مجدّدا، همانند قبل پس از شهادتين ، يكايك ائمّه عليهم السلام را نام بُرد و صلوات و سلام بر آن ها فرستاد. سپس اين آيه شريفه قرآن را تلاوت نمود:
و بعد از آن ، نام كتاب هائي را كه بر حضرت شيث ، ابراهيم ، ادريس ، نوح ، هود، صالح ، موسي و عيسي عليهم السلام نازل شده بود، بر زبان شيرين و مبارك خويش جاري نمود.